جولی

ساخت وبلاگ

پدر جولی در حال رد شدن از جلوی درب اتاق دخترش بود

که تمیزی غیر عادی اتاق و مرتب بودن وسایلی که همیشه

در سر حد بی نظمی بودند نظرش را جلب کرد .

پدر وارد اتاق دخترش شد و چشمش به نامه ای افتاد که

روی تختخواب مرتب شده جولی قرار داشت .

روی آن نوشته شده بود:« برای پدر»

با دیدن آن نامه پدر به شدت نگران شد

دلش برای دختر لوس و دردانه اش که

فقط 16 سال داشت به شدت شور می زد .

او با دستانی لرزان در حالی که

عرق سردی روی پیشانی اش نشسته بود

در پاکت را باز کرد و نامه را خواند :

« پدر عزیزم امیدوارم که منو ببخشی

من یک روز برای دیدنت به خونه برمی گردم

اما معلوم نیست که اون روز چند ماه

یا حتی چند سال دیگه باشه . از من ناراحت نشو

من عاشق تو و مادرم هستم به همین خاطر نمی تونستم

با کاری که کرده ام به خونه برگردم آخه من شریک زندگی ام

رو بدون نظر تو و مادر پیدا کرده ام . او یک انسان واقعی

و فوق العاده است . خیلی مهربونه ، ولی مطمئن هستم که

تو و مادر هرگز اونو به عنوان داماد تنها دخترتون نمی پذیرید .

آخه اون مثل دوره گردها لباس می پوشه و روی تمام دست ها

و بدنش پر از خال کوبیه . اون پول نداره تنها چیزی که داره

یه تریلی است که اونو درست وسط جنگل پارک می کنه .

ما پشت همون تریلی زندگی می کنیم و در کنار

هم خیلی خوشبخت هستیم .

پدر سعی نکن دنبال ما جنگل ها رو بگردی

چون حالا دیگه برای برگردوندن من به خونه

خیلی دیر شده آخه ما چند ماه پیش با هم به کلیسا رفتیم

و پدر روحانی که آشنای پل بود ما رو به عقد هم در اورد .

الان من باردارم اگر چه پدر بچه ام 25 سال از

من بزرگ تره اما من در کنار اون احساس آرامش می کنم .

ما تصمیم داریم که صاحب 7،6تا بچه بشیم آخه هر دومون

عاشق بچه ها هستیم . ما به هم قول دادیم که فقط به

بچه ها مون محبت کنیم . پل تو کار خرید و فروش مواد مخدره

و به همین خاطر مطمئنیم در آینده وضع مالی خوبی

داشته باشیم . البته وضع مالیمون اگه خوب بشه قراره

به بچه های بی گناهی که بیماری ایدز دارند کمک کنیم

. پدر من دیگه 16 سالمه و خوب می دونم که چطور از

خودم مراقبت کنم . اصلا نگران نباش بهت قول میدم که

چند سال دیگه بیام تا تو ومامان در آرزوی دیدن نوه هاتون نباشید .

 

« پدر خیلی دوست دارم و همیشه به یادت هستم .

قربان تو دخترت »

 

پس از خواندن نامه دنیا روی سر پدر خراب شد .

او برای مدتی روی تخت جولی نشست دست و پایش کار نمی کرد

حتی مغزش هم از کار افتاده بود و نمی دانست باید چه کار کند .

فقط از ته دل آرزو می کرد در خواب باشد .

پدر سرش را برگرداند و روی میز توالت جولی چشمش

به پاکت نامه دیگری افتاد ، روی پاکت نوشته شده بود

:«  برای پدر ، لطفا بعد از نامه اول خوانده شود .»

با دیدن نامه پدر بیش از پیش وحشت زده شد و

پاکت نامه را با حرص پاره کرد و نامه دوم را خواند :

« پدر عزیزم امیدوارم که منو ببخشی .

می دونم که خیلی ناراحتت کردم اما بودن که هیچ کدوم

از چیزهایی که در نامه اول نوشتم راست نبود .

من الان خونه عمه بتی هستم . دیروز کارنامه ام

رو با کلی نمرات افتضاح گرفتم به همین خاطر ترسیدم

امروز به خونه بیام . فقط می خواستم بهت یاد آوری کنم

که توی این دنیای بزرگ می تونه اتفاقات خیلی بدتری

هم برای ما بیفته اتفاقاتی که به مراتب تو رو از

دیدن یک کارنامه با نمرات بد بیشتر ناراحت می کنه .

حالا کارنامه داخل کشوی میز تحریرمه وقتی نمرات منو دیدی

اگه تصمیم گرفتی که مثل سال قبل باهام دعوا نکنی و کتکم نزنی

بیا دنبالم تا با هم بریم خونه . »

« پدر دوست دارم می دونم که تو هم بهترین ها

رو برای من می خوای اما همه چیز با عشق و محبت بهتر

و آسون تر پیش می ره . » 

 


برچسب‌ها: متن های خواندنی سرزمین ما...
ما را در سایت سرزمین ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sepidehkhanoom80a بازدید : 23 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 15:37